آتریا و توپولوژی

آتریا لیست خرید را از مادرش گرفت:

  •  پیاز
  • خیار
  • گوجه فرنگی
  • \( f_{\sigma} \)

لباس نارنجی اش را به تن کرد و به طرف مغازه به راه افتاد. به مغازۀ توپولوژی – تره بار که رسید، مردی بلند قد با موهایی مشکی در ابتدای مغازه ایستاده بود. هیچ مشتری ای جز آتریا نداشت. خیلی آرام چهار تا پلاستیک برداشت و شروع کرد به جمع کردنِ پیاز، خیار و گوجه فرنگی. از هر کدام یک کیلو برداشت و دور و برش را نگاه کرد، خبری از

\( f_{\sigma} \)نبود. با لحنی پرسشگر گفت:”ببخشید ​\( f_{\sigma} \)​ ندارید؟”

فروشنده جواب داد: “\( f_{\sigma} \)تموم کردیم. ولی \( g_{\delta} \) داریم. بدم خدمتتون؟”

– “آره.”

-“چند کیلو می خوای؟”

-“تازه است؟”

-“بله خانم تازه از کتاب توپولوژی آوردیم، تازۀ تازه است. خیلی هم شیرینه.”

-” یک کیلو کافیه.”

به خانه که رسید داد و بیداد شروع شد. مادرش با عصبانیت بر سر آتریا داد کشید. چرا ​\( g_{\delta} \)​ خریدی؟ مگر من نگفتم ​\( f_{\sigma} \)​ بخر؟ \( g_{\delta} \) 

و بدرد سالاد شیرازی که ترش هست نمی خوره. من

\( f_{\sigma} \) 

میخواستم که ترش هست و برای سالاد عالیه.

آتریا گفت: “تقصیر من نبود، فروشنده ​\( f_{\sigma} \)​ نداشت، منم ​\( g_{\delta} \)​ خریدم.” اما این حرفها مادرش را قانع نمی کرد. ناگهان به یاد دستگاه مکمل گیری افتاد. با خوشحالی فریاد زد: “آهان فهمیدم!”

مادرش با تعجب پرسید: “چی رو فهمیدی؟”

– فهمیدم چطور میشه یک ​\( g_{\delta} \)​ رو به ​\( f_{\sigma} \)​ تبدیل کرد. مشکلمون حل شد.

-چطوری؟

آتریا با شوق خاصی در صدایش گفت: “شرط لازم و کافی برای آنکه A مجموعه ای ​\( f_{\sigma} \)​ باشد، آنست که ​\( A^{c} \)​ آن مجموعه ای ​\( g_{\delta} \)​ باشد.” و به طرف دستگاه مکمل گیری رفت. آنرا روشن کرد و ​\( g_{\delta} \)​ را درون آن انداخت. از آنطرف دستگاه ​\( f_{\sigma} \)​ بیرون آمد، آنرا برداشت و پیروزمندانه نزد مادرش رفت.

مطالب بیشتر درآتریا

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *